صحبتهای سردار مومنی در یادواره شهدای والفجر 6 قائم شهر
سردار در وصف شهید خنکدار در حالی که بغض هایش به اشک های مخفیانه در پشت عینک تبدیل شده بود، ادامه داد: یک انسانی با یک روح بلند... اصغر هیچ چیزی را برای خودش نمی دانست.
- من از زمانی که خودم را شناختم. از سه-چهار سالگی با هم بودیم. خداوند شاهد است چه در دوران قبل از انقلاب و چه در بعد از انقلاب این انسان آنقدر روح بزرگی داشت، آنقدر اعتقاداتش قوی بود که من بعد از 27 سال واقعاً نتوانستم با فراغش کنار بیایم و فراموشش بکنم.
- هر زمانی که بیاد اصغر می افتم، گریه می کنم و هر زمانی که برادران دلاورش را می بینم و فرزندش "حمید" را می بینم، به زور چهره ام را آرام نشان می دهم و لبخند می زنم. عارفان می گویند: وصل از فراغ و هجران سخت تر است. شما وقتی از کسی دور هستی همواره امید داری که به او می رسی ولی وقتی در کنارش هستی همواره نگرانی و دغدغه داری که او را از دست بدهی!
- بعد از اینکه "شهید حمیدرضا رنجبر" به شهادت رسید، همواره این دغدغه را داشتم که نکند اصغر عزیز ما هم پرواز کند. که می دانستم و بر این باور بودم که او هم عاقبتش پرواز است. خدا گواه است که هر وقت بیادش می افتم در خلوتم گریه می کنم.
*واقعاً جای شهید خنکدار و رنجبر در جمعمان خالی است
شهدا از دست نمی روند، به دست می آیند.
شهید سید مرتضی آوینی
- ۹۲/۰۷/۲۳