مردان آسمانی

خاطرات،وصیتنامه و زندگینامه شهدای روستای کلاگرمحله شهرستان قائم شهر

مردان آسمانی

خاطرات،وصیتنامه و زندگینامه شهدای روستای کلاگرمحله شهرستان قائم شهر

مردان آسمانی

مردان غیور قصه ها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید
دیروز به خاطر خدا میرفتید
امروز به خاطر خدا برگردید

بایگانی


سردار در وصف شهید خنکدار در حالی که بغض هایش به اشک های مخفیانه در پشت عینک تبدیل شده بود، ادامه داد: یک انسانی با یک روح بلند... اصغر هیچ چیزی را برای خودش نمی دانست.

 

- من از زمانی که خودم را شناختم. از سه-چهار سالگی با هم بودیم. خداوند شاهد است چه در دوران قبل از انقلاب و چه در بعد از انقلاب این انسان آنقدر روح بزرگی داشت، آنقدر اعتقاداتش قوی بود که من بعد از 27 سال واقعاً نتوانستم با فراغش کنار بیایم و فراموشش بکنم.

 

- هر زمانی که بیاد اصغر می افتم، گریه می کنم و هر زمانی که برادران دلاورش را می بینم و فرزندش "حمید" را می بینم، به زور چهره ام را آرام نشان می دهم و لبخند می زنم. عارفان می گویند: وصل از فراغ و هجران سخت تر است. شما وقتی از کسی دور هستی همواره امید داری که به او می رسی ولی وقتی در کنارش هستی همواره نگرانی و دغدغه داری که او را از دست بدهی!

 

- بعد از اینکه "شهید حمیدرضا رنجبر" به شهادت رسید، همواره این دغدغه را داشتم که نکند اصغر عزیز ما هم پرواز کند. که می دانستم و بر این باور بودم که او هم عاقبتش پرواز است. خدا گواه است که هر وقت بیادش می افتم در خلوتم گریه می کنم.

 

*واقعاً جای شهید خنکدار و رنجبر  در جمع‌مان خالی است

 

شهدا از دست نمی روند، به دست می آیند.

شهید سید مرتضی آوینی

  • مردان آسمانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی