شهید حاج محمدرضا اسماعیل زاده
بسم الله الرحمن الرحیم
و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه و یکون الدین لله(بقره-193)
با کافران جهاد کنید تا فتنه و فساد از روی زمین برطرف شود و همه را آئین خدا باشد
هماکنون قلم در دست گرفتم و مشغول نوشتن هستم. به یاد دارم که چندین بار قلم را در دست گرفتم و بر روی ورق لغزاندم، وصیتنامه خود را نوشتم و در انتظار شهادت هستم ولی تا کنون به این درجه دست نیافتم، هرچند بودند یاران .و دوستان و همسنگرانی که در کنار هم بودیم که بسوی شهادت شتافتند و به لقاءالله پیوستند ولی من ماندم.
چون آنها سبکبالانی بودند که توشه لازم را جهت سفر طولانی جمع کرده و خود را مهیای پرواز نموده بودند و در حقیقت وابستگیهای خود را از دنیا که قفسی برایشان محسوب میشد کندند و خود را سبک ساختند و به سوی ملکوت اعلی پرواز نمودند، اما چه کنم من سنگین بال بودم و ماندم و گناهانم مانع از پروازم به سوی معبود گردید. شاید هم خداوند از روی رحمت و بخشش خود فرصت دیگری به من داد تا بتوانم توشه لازم را جمع کرده و خود را سبکبال سازم و بتوانم خود را به قافله سبکبالان برسانم انشاءالله.
ای امت عزیز ایثارگر، فداکاریهای شما آنقدر زیاد است که قادر به زبان آوردن آن نیستم و اجر آن آنقدر عظیم است که خدا بایستی بدهد. ای امت عزیز، انقلاب اسلامی ما با حضور شما در صحنه و پیروزی خالصانه و عاشقانه از ولایت فقیه روی پای خود خواهد ایستاد.
برادران عزیز، به فرمان امام خمینی(ره) که در حقیقت خلیفهالله و نائب امام زمان(عج) بر روی زمین است لبیک گویید و به سوی جبهههای نبرد، چه در خلیج فارس و چه در جنوب و غرب کشورمان حرکت کنید. برادران و خواهرانم، همچنان که مرگ به سوی من آمد خلاصه روزی خواهد رسید که نوبت یکیک شما بشود، پس ای برادران و خواهرانم خود را مهیای مرگ کنید و حساب خود را قبل از آنکه به حسابتان برسند برسید و وابستگی خود را به دنیا کم کنید و تقوی الهی پیشه کنید که تنها راه سعادتمندی در دنیا و آخرت این است. مادرم، میدانم که شنیدن خبر شهادتم شما را خوشحال میکند و شما خدا را سپاس میگویید زیرا که با شهادتم افتخار بزرگی نسیبم کردید. مادرم، راهی که من در آن قدم نهادم، راه امام حسین(ع) و یاران فداکار اوست، راهی است که خدا مرا به آن فرمان میداد، راهی است که حسین زمان از من یاری میخواست، مادرم راهی که من گام زدم راهی بود که خدا مرا برای آن خلق کرده بود و تو در دامان پاک خود مرا برای آن پرورش دادی و من با چشم باز و با افتخار بر آن قدم برداشتم و امیدوارم خداوند بزرگ هم اینقدر مرا که هرچند کوچک هستم برای اسلام قبول کند. مادر از شما تشکر میکنم که بعد از فوت پدرم، هم جای پدر و هم جای مادر از من نگهداری نمودهای، ولی چه کنم که این انقلاب نوپای اسلامی نیاز به نگهبانی داشت و من برای نگهبانی از انقلاب اسلامی به سوی جبههها حرکت نمودم. مادر، امیدوارم که مرا ببخشید چون من فرزند خوبی برای شما نبودم و امیدوارم که از من راضی باشید انشاءالله.
همسرم، امیدوارم که بعد از شهادتم فرزندان مرا خوب نگهداری کنید و به انقلاب اسلامی تحویل دهید و شما با حجاب خود و با مشتهای محکم خود بر دهان شرق و غرب بزنید. همسرم، امیدوارم که از من گنهکار راضی باشید چون در حق تو خوبی نکردم. همسرم، به پسرم بگو که بعد از شهادتم اسلحه مرا بگیرد و راه مرا ادامه دهد و به دخترم بگو بعد از شهادت من راه مرا با حجاب خود و با مشتهای محکم خود چه در سنگر مدرسه و چه در سنگر تربیت ادامه دهد انشاءالله.
در آخر از محلیهای خود میخواهم که ادامهدهنده را شهیدان باشند و اسلحه به زمین افتاده آنها را بردارند و به جبهه بروند تا شر کفر را از سر مسلمانان بردارند و در آخر نسبت به شما بدی یا خلافی کردهام مرا ببخشید و در آخر از خانواده خود میخواهم که اگر میتوانند برای من نماز و روزه قضا بگیرند انشاءالله.
حاج محمدرضا اسماعیلزاده
هفتتپه 14/11/1364
تاریخ شهادت: 28/12/1366
محل شهادت: حلبچه
- ۹۲/۰۶/۲۶